اين تئوري، در ميان علماء اجتماعى و فلاسفهٔ تاريخ موقعيت با اهميتى دارد. نخستين کسى که عقيده دارد عوامل اقتصادى عامل اصلى تغيير اجتماعى است 'کارل مارکس' است. بهعبارت ديگر او عامل مسلط در تغييرات اجتماعى را عوامل اقتصادى مىداند. |
مارکس اگرچه نخست پيرو اصول فلسفى هگل دانشمند بزرگ آلمانى که عقيده داشت 'افکار و عقايد' ، گرداننده چرخهاى حيات هستند، بود. با اين همه، بعداً اطمينان حاصل کرد که مراحل زندگى بهويژه جنبههاى اقتصادي، عوامل اساسى بهشمار مىروند. بههمين جهت وى بانى نظريهاى گرديد که مىتوان آن را نظريهٔ مبنى بر 'عوامل اقتصادي' نام نهاد و مقبوليت بيشتر آن در دنياى علوم اجتماعى بهخاطر بحثهاى فراوانى است که ميان مخالفين و موافقين آن بهوجود آمده است. |
تئورى مارکسيسم، بر اين پيش فرض، بنيادى استوار است که تغييرات اقتصادى جامعه، محرکين اوليهٔ تغييرات اجتماعى هستند |
بحث من متمركز بر چگونگي نزدیک شدن مسائل ژئوپلیتیک و روابط بین الملل در منطقه خاورميانه در پرتو تحولات جهان عرب است. اساساً تغییرات ژئوپلیتیک ناشی از انقلاب های عربی در منطقه خاورميانه در شرايطي در حال رخ دادن است كه مسائل ارزشي- ایدئولوژیک با مسائل جغرافياي سياسي و توازن قدرت و نقش هاي منطقه اي به هم وصل می شوند. بايد توجه داشت كه انقلاب هاي عربي در يك منطقه پویا يعني خاورميانه رخ می دهند كه هر تحولی در آن کل منطقه و حتي جهان را تحت تأثیر قرار می دهد. مثلا بحرانی که در افغانستان رخ می دهد کل امنيت منطقه آسیای جنوبی را از لحاظ مسائل طایفه ای- قومی، ايدئولوژيك- ارزشي و سیاسی-امنيتي و رقابت میان هند و پاکستان تحت تأثیر قرار می دهد. یا در عراق، زمانی که بحرانی اتفاق می افتد فراتر از مسائل توازن قدرت و ژئوپلیتیک قومی عراق مسائل ايدئولوژيك را هم در سطح منطقه تحت تأثیر قرار می دهد. اساساً ما نیاز داریم که تعریف خود را از "ژئوپلیتیک" فراتر از نگاه های سنتی که به اهمیت مرزها و مسائل ژئوپلیتیک و قومی مرتبط می شود به مسائل ایدئولوژیک و سیاسی نیز وصل کنیم که پویایی خاصی به آن می دهد. به خصوص در منطقه اي که قدرت های بزرگ هم در آن نقش و منافع دارند و اين مسئله هر روز جدی تر و عمیق تر می شود. قدرت های بزرگ شاید وانمود كنند كه از منطقه خارج مي شوند، اما منافع عمیق آن ها در منطقه همچنان پايدار باقي مي ماند، هر چند شكل حضور و تاثير گذاري آنها متفاوت شود. با اين مقدمه به نظرم انقلاب های عربی از سه جهت بر ژئوپلیتیک قدرت و سیاست در منطقه خاورميانه تأثیر گذاشته اند: ايجاد "تضاد ایدئولوژیک"، تقويت "دیدگاه های منطقه ای در برابر ديدگاه هاي بین المللی" و تضاد "نقش بازیگران
((سخنراني دكتر كيهان برزگر استاد دانشگاه و رئيس پژوهشكده مطالعات استراتژيك خاورميانه در همايش انجمن ژئوپلیتیک ایران در خانه اندیشمندان علوم انسانی- مورخ 3 اسفند 1390 ))